پریاپریا، تا این لحظه: 15 سال و 29 روز سن داره

... پریاگلی ♫♫♫♫

انالله و انا الیه راجعون

تقدیم به پسرعموی عزیزم که با رفتنش تمام کودکی ام را با خود برد ، تقدیم به پسر عموی مهربانم که در تمام مدت کوتاه عمرش او را همچون  برادری عزیز دوست می داشتم ،  تقدیم به برادر ی که اشک هایم در تسکین درد هجرانش ناتوان است ، تقدیم به پسر عموی گرامیم که با رفتنش دیگر نه پدر و مادر ، و نه خواهر و برادر ، و نه همسرش و نه کودک دو ماهه اش روی آرامش را نه خواهند  دید ؛ در حالی که او خود به آرامشی ابدی رسیده است ،       تقدیم به پسرعموی عزیزم که با رفتنش تمام کودکی ام را با خود برد ،   تقدیم به پسر عموی مهربانم که در تمام مدت کوتاه عمرش او را همچون    برادری عزیز دوس...
29 شهريور 1390

وقتی یکی را دوست دارید ،

  وقتی یکی را دوست دارید، حتی فکر کردن به او باعث شادی و آرامشتان می شود وقتی یکی را دوست دارید، در کنار او که هستید، احساس امنیت می کنید وقتی یکی را دوست دارید، حتی با شنیدن صدایش، ضربان قلب خود را در سینه حس می کنید وقتی یکی را دوست دارید، زمانی که در کنارش راه می روید احساس غرور می کنید وقتی یکی را دوست دارید، تحمل دوری اش برایتان سخت و دشوار است وقتی یکی را دوست دارید، شادی اش برایتان زیباترین منظره دنیا و ناراحتی اش برایتان سنگین ترین غم دنیاست   وقتی یکی را دوست دارید، حتی فکر کردن به او باعث شادی و آرامشتان می شود وقتی یکی را دوست دارید، در کنار او که هستید، احساس امنیت می کنید وقتی یکی را دوست داری...
23 شهريور 1390

تولدت مبارک ماهان جونم

    تولدت عزیزم پراز ستاره بارون پر از باد کنک و شوق، پر از آینه و شمعدون الهی که همیشه واسه تبریک امروز بیان یه عالم عاشق، بیاد هزار تا مهمون         ماهان جونم تولدت مبارک انشاءالله زندگیت پر از شادی و نشاط باشه   ...
15 شهريور 1390

بــازی روزگـــار ( از دل نوشته های پروفسور حسابی پدر فیزیک ایران )

  بازی روزگار را نمی فهمم! من تو را دوست می دارم... تو دیگری را... دیگری مرا... و همه ما تنهاییم! داستان غم انگیز زندگی این نیست که انسانها فنا می شوند، این است که آنان از دوست داشتن باز می مانند. همیشه هر چیزی را که دوست داریم به دست نمی آوریم، پس بیاییم آنچه را که به دست می آوریم دوست بداریم. انسان عاشق زیبایی نمی شود، بلكه آنچه عاشقش می شود در نظرش زیباست!   بازی روزگار را نمی فهمم! من تو را دوست می دارم... تو دیگری را... دیگری مرا... و همه ما تنهاییم! داستان غم انگیز زندگی این نیست که انسانها فنا می شوند، این است که آنان از دوست داشتن باز می مانند. همیشه هر چیزی را که دوست داریم به دست نمی آوریم، پس بیایی...
14 شهريور 1390

به قول خاله فاطمه جیغ بنفش !

روز شنبه طبق قرار قبلی با خاله منا و خاله فاطمه همراه بچه هاشون ، بهار و مهشید و مهدیه رفتیم بیرون و به این دلایل روز شانسمون نبود : ١- عابر بانک پول نداشت ؛ ٢- خانم دیلمی ( فروشگاه پوشاک تو خونه ش داره ) خونه نبود ، 3- صاحب گالری آرام رفته بود به گشت و گذار ، 4- پیش دبستانی تعطیل بود ، . . . . روز شنبه طبق قرار قبلی با خاله منا و خاله فاطمه همراه بچه هاشون ، بهار و مهشید و مهدیه رفتیم بیرون و به این دلایل روز شانسمون نبود : ١- عابر بانک پول نداشت ؛ ٢- خانم دیلمی ( فروشگاه پوشاک تو خونه ش داره ) خونه نبود ، 3- صاحب گالری آرام رفته بود به گشت و گذار ، 4- پیش دبستانی تعطیل بود ، تصمیم گرفتیم یه دوری بزدیم و ی...
14 شهريور 1390

داستان اثبات عشق ( هر کی قبول داره آقایون بی معرفتن نظر بده ) !

  پس از کلی دردسر با پسر مورد علاقه ام ازدواج کردم... ما همدیگرو به حد مرگ دوست داشتیم. سالای اول زندگیمون خیلی خوب بود... اما چند سال که گذشت کمبود بچه رو به وضوح حس می کردیم. می دونستیم بچه دار نمی شیم. ولی نمی دونستیم که مشکل از کدوم یکی از ماست. اولاش نمی خواستیم بدونیم. با خودمون می گفتیم، عشقمون واسه یه زندگی رویایی کافیه. بچه می خوایم چی کار؟ اما در واقع خودمونو گول می زدیم. هم من هم اون، چون هر دومون عاشق بچه بودیم. . . .   پس از کلی دردسر با پسر مورد علاقه ام ازدواج کردم... ما همدیگرو به حد مرگ دوست داشتیم. سالای اول زندگیمون خیلی خوب بود... اما چند سال که گذشت کمبود بچه رو به وضوح حس...
12 شهريور 1390

تعقیب و گریز !

دیشب دقیقاً همین موقع ها بود که یه کار کوچیک برام پیش اومد زودی رفتم تو حیاط خلوت و  برگشتم و هر چند که رفت و برگشتم زیاد طول نکشیده بود ولی یادم رفته بود که  درو پشت سرم ببندم به خاطر همین یه کوروکودیل ( مارمولک خیلی بزرگ ) اومد داخل آشپزخونه _ که اگه خودم بودم متوجه ی ورود این مهمان  ناخونده نمی شدم ولی با جیغ و فریادای پریا متوجه شدم _ و همه ی زندگی و  آشپزخونه ی منو بهم ریخت تا بالاخره بعد از یه سری تعقیب و گریزای طولانی و استفاده از طیف وسیعی از حشره کش ها و یه چسب موش بی غیرت ، دستگیر  و به جوخه ی اعدام سپرده شد .   ...
11 شهريور 1390

سفر مفید و مختصر

روز چهار شنبه بعد از ظهر بابایی ساعت 3 که از سر کار اومد خیلی خسته بود و بر خلاف قرارمون که می خواستیم هر وقت بابامحسن اومد حرکت کنیم _بابامحسن بعد از یه استحراحت کوتاه  _ ساعت 5 به سمت امیدیه راه افتادیم . تو امیدیه_ که زادگاه مامانیه و خونه ی باباجون مادری پریا اون جایه _ زیاد نموندیم و بعد از این که یه دیداری تازه شد و کمی هم با پریاگلی مامان جون و خاله ش بازی کردن به سمت سردشت _ که زادگاه بابامحسنه و بیشتره اقوام ساکن اون جا هستن _ حرکت کردیم حدود ساعت 9 بود که رسیدیم سردشت . مامان جون پدری پریا گلی _که عمه ی مامانیه _ خیلی خوشحال شد آخه سه ماهی می شد که دخمر گلی رو ندیده بودن و عمه معصومه که برا...
11 شهريور 1390

قرارمون تا سال آینده

با امید به اینکه طاعات و عبادات شما بزرگواران مقبول درگاه حضرت حق قرار گرفته باشد، پیشاپیش حلول سرشار از معنویت عید سعید فطر، عید زیبایی های معنوی و شکوفایی فطرتهای بیدار را به مسلمین جهان، بویژه شما دوستای نی نی وبلاگی  تبریک عرض مینمایم.   با خـــوردن اگـــــر حال تو جا می آید خــــــوش باش که ایــام صفا می آید سرشارِ دعــا بـاش در این شب عیـد وقتی کــــه صـــدای ربنـــا می آیـــد   رمضان سال 90 هم گذشت و آخرین سفره های ضیافت نور برچیده شد و آخرین سوره ها، دعاها، نیایشها و غزلها در اشتیاق معبود خوانده شد ... اشك بیقرارمان دیگر بار باریدن گرفت و از آن حضور بیكران برای یك مهمانی منور رمضانی د...
8 شهريور 1390

نغمه ریزید غیاب مه نو آخر شد

نغمه ریزید غیاب مه نو آخر شد باده خرم عید است که در ساغر شد روز عید است, سوی میکده آیید به شکر که ببخشند هر آنکس که در این دفتر شد . . . نغمه ریزید غیاب مه نو آخر شد باده خرم عید است که در ساغر شد روز عید است, سوی میکده آیید به شکر که ببخشند هر آنکس که در این دفتر شد ساقی از میمنت عید دهد باده صاف جرعه گیرید چو معشوق به خم رهبر شد مطربا نغمه عیدانه زن و دست فراز که ز هر پرده نغزت هله ای دیگر شد صد کنم شکر بر این عید که از عرش رسید صد کشم رشک که ایام صیام آخر شد فرصتی بود که این تیرۀ ِ دل صاف شود نعمتی بود که بر تشنه لبان کوثر شد آتشی بود که در سردی سوزان وجود دم گرمی شد و در مجمر دل اخگر شد وای بر ما که از این جام نگیریم لبی حیف...
8 شهريور 1390